همیشه اوضاع و احوال آدم ها به یک شکل نمی ماند ، تغییر می کنند ، ایده ها آرمان ها و عقاید شان عوض می شود . راه هایی را که انتخاب کرده اند و روش هایی را که بر گزیده اند ، درست یا غلط تغییر می دهند حال می خواهد به ضررشان باشد یا به نفع شان ... گاهی هم نفع و ضرری در کار نیست !
خیلی از اوقات تردید به سراغ آدم ها می اید : ای کاش چنین می کردم و ای کاش این چنین نمی کردم ...
پرداختن به مسایل اجتماعی ، فرهنگی ، اقتصادی و سیاسی از هر دیدگاهی که باشد برای اشخاصی چون من ضروری است . امثال ما که دغدغه هموطنان و مردشان را دارند ، نگران کشورشان هستند و آینده آن ، و به سرنوشت انسان ها در هر کجای جهان که باشند عشق می ورزند و می باید هرگز از این ویژگی غافل نبود . این گروه رنج بیشتری هم می برند .
همین رنج بردن بیشتر سبب می شود که گاه کارهایی انجام دهند ، حرف هایی بزنند و بنویسند یا در مسایلی دخالت کنند که از نظر عموم مردم و یا نظام های حاکم بر سرنوشت مردم ( به ویژه در کشورهای در حال توسعه که در گذشته جهان سوم خوانده می شد ) غیر قابل پذیرش است . اما فراموش نکینم اگر همین افراد نباشند خیلی از تغییرهای لازم برای توسعه و پیشرفت کشورها رخ نمی دهند .
مقصود من به هیچ عنوان بزرگ نشان دادن جایگاه خودم نیست . ابدا نمی خواهم بگویم و یا بنویسم که مطالبی را که می نویسم ، در گذشته نوشته ام و در آینده هم هرگز از نوشتن آن ها دست برنخواهم داشت به تغییرات بزرگی منجر خواهد شد .
ابدا قصد بزرگ نشان دادن جایگاه خودم و مطالب نوشته شده ام را ندارم .
در طول سال های اخیر به تدریج به تعداد خوانندگان نوشته هایم و بازدید کنندگان از موضوع هایی که درباره آن ها نوشته ام افزوده شده است . همین امر نشان می دهد که تعداد زیادی از هموطنانم دغدغه هایی مشترک با من دارند . آن ها هم از بسیاری از مشکلات اجتماعی ف اقتصادی ، فرهنگی و سیاسی حاکم بر کشورم رنج می برند .
در مقابل تعداد زیادی از خوانندگان مطالب من با ایده ها و نقطه نظرهایم مخالفت کرده اند و مخالفت هایشان را با توهین و ناسزا و تهدید نشان داده اند . پیش از این گفته بودم چنین مخالفت هایی مرا بر انجام بیشتر کاری که در پیش گرفته ام استوارتر و پا برجاتر می کند چرا که هیچ منطق و استدلالی پشتوانه این مخالفت ها نبوده است .
و اما به خاطر همان گروه از خوانندگان مطالبم که تعدادشان هر روز بیشتر از پیش شده است من احساس وظیفه بیشتر و بیشتری می کنم . این دوستان مرا تشویق می کنند و بارها گفته اند که از خواندن نوشته هایم لذت می برند . به ارامش بیشتری دست می یابند و احساس می کنند چون هم زبان و همدردی دارند مشکلات کمتر آزارشان می دهد . حالا شما به من بگویید ؛ آیا این کار کمی بوده است ؟ آیا من می توانم اجازه بدهم با شندیدن توهین ها و ناسزاها و ترس از تهدیدها دیگر ننویسم ؟
دوستان عزیزم اجازه بدهید همین جا به شما قول بدهم که هرگز از انجام این کار که به اعتقاد من کاری درست و شرافتمندانه و ارزشمند است ، دست بر نخواهم داشت .
مخلص همیشگی شما _ دیگر پیمان
نظرات شما عزیزان: